گفتوگو با مرال دهقانی و نسیم حاجیبیک، پایهگذاران نشر شنیداری «آواستان»
رسانهٔ همیاری – ونکوور
مرال دهقانی برای دوستداران ادبیات در شهر ونکوور چهرهای آشناست. او چند سالی است در برگزاری جلسات باشگاه کتابخوانی دانشگاه سایمون فریزر با عنوان «کافه راوی» همراه با تنی چند از دوستانش فعال است. باخبر شدیم که مرال همراه با چند تن دیگر از دوستانش که در کشورهای مختلف زندگی میکنند، نشر شنیداری «آواستان» را ابتدا در قالب وبسایت (www.awastan.com) پایهگذاری و بهتازگی اپلیکیشن موبایل آن را هم منتشر کردهاند. بههمین مناسبت گفتوگویی با او و نسیم حاجیبیک، دوست و همکارش که در آلمان زندگی میکند، داشتهایم که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
مرال و نسیم عزیز، با سلام و سپاس از وقتی که در اختیار ما گذاشتید برای این گفتوگو، لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید و کمی از فعالیتهای گذشته و کنونیتان برای خوانندگان ما بگویید.
نسیم: واقعیتش در دههٔ هفتاد در ایران باید یا مهندس میشدی یا دکتر. رفتن به رشتههای هنر یا انسانی جرئت بسیار میخواست. اگر میگفتی من میخواهم هنر بخوانم، دایی، خاله و بابابزرگ طی جلسههای متوالی بحث و مشاوره! حتماً متقاعدت میکردند که تو با این هوش حیف است که نروی مهندسی. بعدش هم میگفتند «توی هنر نون نیست» و اگر این هم کارساز نمیشد، ضربهٔ آخر را وارد میکردند که «هنر خیلی استعداد میخواهد…» تا اینکه خلاصه خودت داوطلبانه بیخیال میشدی.
مرال: خیلی خوب شروع کردی، نسیم! تغییر مسیر دادن بهخاطر علاقه کار آسانی نبود. در دوران مدرسه، دروس مورد علاقهام ریاضی، ادبیات و انشا بودند. حتی گاهی سر زنگ انشا برای بچههای دیگر هم انشا مینوشتم! این علاقه به هنر و ادبیات با من همیشه همراه بود، از شرکت در کلاسهای تئوری موسیقی و نوازندگی، عضویت در انجمنهای ادبی، تا ویراستاری و ترجمهٔ کتاب. در سالهای دانشگاه، بهعنوان خبرنگار افتخاری با مجلهای کار کردم. همان سالها، کتاب «هری پاتر و جام آتش» را ویراستاری کردم که توسط نشر ثالث منتشر شد. فیلمنامهٔ مشترکی هم از دیوید مَمِت و شل سیلورستاین، به فارسی ترجمه کردم که نشر «فراگفت» آن را منتشر کرد.
نسیم: واقعیتش من در مدرسه سر دوراهی بودم. نقاشی و موسیقی را خیلی دوست داشتم، ولی رشتههای ریاضی و فیزیک هم برایم خیلی جذاب بودند. این بود که ناخودآگاه در دانشگاه رفتم رشتهٔ مکانیک، و بعد در آلمان ادامهٔ تحصیل دادم. الان بعد از چند سال کار مهندسی تصمیم گرفتهام برگردم به مدرسه و معلم دبیرستان بشوم در رشتهٔ ریاضی و فیزیک…
مرال: علاقه به ریاضی، باعث شد در دانشگاه مهندسی برق بخوانم. بعد هم برای ادامهٔ تحصیل در همین رشته آمدم کانادا. الان در رشتهٔ برق و ریاضی در بیسیآیتی در ونکوور درس میدهم و بهعنوان مهندس مشاور با یک شرکت مخابراتی کار میکنم. در ده سال گذشته، با چند تا از دوستانم در ونکوور، گروه کتابخوانیای را اداره میکنیم و هر دو هفته یکبار یک برنامه برگزار میکنیم.
چه شد که به فکر تولید نشر شنیداری برای بچهها افتادید؟
نسیم: راستش من چون از پدر و مادرم دورم، همیشه دلم میخواست آنها برای بچههایم کتاب بخوانند و صدایشان را ضبط کنند تا بچهها همواره بتوانند کتاب مورد علاقهشان را از زبان آنها بشنوند، ولی موفق نمیشدم متقاعدشان کنم. وقتی پسر اولم به دنیا آمد، یک سال مرخصی بچهداری داشتم و در ماههای اول با پسرم که توی کالسکه همیشه خوب میخوابید، زیاد پیادهروی میرفتم. در این پیادهرویها ایدههای مختلفی به ذهن من میآمدند که همه هم قابل اجرا نبودند. ایدهٔ اولیهٔ من این بود که کتابهای کودکان را ترجمه کنم و در پلتفرمی بهصورت فایل شنیداری به رایگان در اختیار دیگران بگذارم. برای این کار، با چندین و چند انتشارات آلمانی و سوئیسی حرف زدم که همه در را به رویم بستند (بهغیر از انتشارات آلمانیِ یانوش که با پول بسیار کمی موافقت کرد). این کار با حق نشر (copyright) مغایرت داشت. تصمیم گرفتم خودم داستان بنویسم، ولی من که بلد نبودم بنویسم. برای همین مادرم را تقریباً مجبور کردم داستان «خر برفت» مولوی را به زبان ساده برایم بنویسد. تا اینکه بهطور اتفاقی دوست دیرین مدرسه را دوباره یافتم…
مرال: من و نسیم از دبیرستان با هم دوست بودیم. نسیم میدانست که من در زمینههای ویراستاری، ترجمه و نوشتن کار کردهام. طی گفتوگوی دوستانهای از من دعوت کرد اولین داستانی را که نوشته بود، بخوانم و نظرم را به او بگویم. شاید همیشه منتظر چنین پیشنهادی بودم! بعد از ویراستاری «هری پاتر» که بیست سال قبل منتشر شد، چندین داستان ترجمه کرده بودم و در این زمینه مطالعاتی داشتم. داستانهایی را هم برای کودکان و نوجوانان ترجمه کرده بودم و با این وادی بیگانه نبودم. برای دادن جواب مثبت به نسیم، یک لحظه هم درنگ نکردم. آن روز، این انتشارات هنوز اسمی نداشت…
نسیم: … جالب است بگویم که اسم «آواستان» هم طی پیادهرویای که من و شوهرم با هم داشتیم، به دنیا آمد! شوهر من که آلمانیست، چند ترمی کلاس زبان فارسی رفته است. من و او راه میرفتیم و کلمات مختلف «صدا»، «داستان» و «آوا» را به هم میچسباندیم. تا به آواستان رسیدیم. داستان «خر برفت» مولوی هم در همین پیادهرویها و تلفنهای من و مرال تبدیل شد به «چرخ برفت». ما میخواستیم مولوی را به کودک امروز بیاموزیم. کودک شهریِ امروز «خر» را فقط در باغوحش دیده است. (پسر من اصلاً نمیتواند فکر کند که کسی صاحب خر باشد، حتی اگر در فضای غیرشهری همچنین تصوری هنوز هم برجاست). برای همین، خر تبدیل شد به چرخ و میکده تبدیل شد به مهمانسرا. به این ترتیب، داستان اول شکل گرفت. نجمه، دوست صمیمی من، وقتی از تصمیم ما باخبر شد، خیلی سریع برای این داستان نقاشیای کشید و فرستاد.
داستانها را فرزانه (مادر من)، مرال و من میخوانیم. وقتی داستانهایمان به هفت تا رسید، وبسایت را آنلاین کردیم. دوستانِ من و مرال، یعنی نجمه، گلناز، الهه، آزاد، و خواهرم، نغمه، به مرور به ما پیوستند. جالب است بدانید که رشتهٔ تحصیلی اکثر ما در گروه «آواستان» در واقع خیلی از کارمان در «آواستان» فاصله دارد.
مرال: نکتهٔ دیگری که خیلی برای ما مهم است، جنبهٔ آموزش غیرمستقیم به کودکان است. داستان صوتی، بدون واسطه با کودک ارتباط برقرار میکند. کودک با داستان همراه میشود و داستان بهنرمی در او اثر میکند. داستان «رنگینکمان» یکی از همان داستانهاست که اوایل همهگیری کرونا نوشتیم و خواندیم.
از چه منابعی برای تهیه و تولید داستانهای شنیداری «آواستان» استفاده میکنید؟ این داستانها در چه سبکها و موضوعاتی هستند؟
نسیم: در واقع بیشتر داستانها را تا بهحال فرزانه نوشته است. قبل از راهاندازی «آواستان»، من کانال تلگرامی با نام «لوبیاقصهگو» برای دوستان نزدیکم راه انداختم که در آن کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را میخواندم. مادرم هم تشویق شد و شروع کرد به خواندن داستان در کانال. در حال حاضر، کانال بهطور کامل در دست مادرم است. این را یادم رفت بگویم که ما با رعایت کامل حق نشر جهانی کار میکنیم. داستانهای ما کاملاً قانونیاند و این برای ما خیلی مهم است. بارها با دوستانمان در ایران بحث کردهایم که چرا باید داستانهایمان با رعایت حق نشر باشد، چون در ایران این مسئله خیلی جدی گرفته نمیشود. ولی فرزانه، که علاوه بر نویسندگی مسئول روابط عمومی هم هست، بسیار پیگیر است که حتی برای کانال «لوبیاقصهگو» هم داستانها قانونی باشند. ما میخواهیم این فرهنگ در ایران جا بیفتد که باید به حق نشر احترام گذاشت. وقتی کسی چیزی مینویسد، چیزی را خلق کرده است که حق بازپخشش بههر صورتی (مجازی یا غیره) با اوست. برای بازپخش باید حداقل از او اجازه گرفت.
مرال: ما داستانهایمان را در پنج بخش اصلی طبقهبندی میکنیم:
-
- داستانهای اصل «آواستان»: داستانهای این بخش را خودمان مینویسیم، بارها ویرایش میکنیم و در جلسات متوالی روی متن کار میکنیم. گاهی آماده کردن یک داستان ششماه زمان میبرد! داستان «مهتاب» یکی از داستانهای این بخش است.
- ادبیات فارسی سادهشده: چندین داستان مولانا را به زبان ساده و کودکانه و با المانهای (عناصر) امروزی بازنویسی و ویرایش کردهایم. داستان «چرخ برفت» یکی از داستانهای این گروه است.
- افسانههای سایر ملل (ترجمهشده توسط خودمان): تا کنون چندین افسانهٔ آلمانی را به فارسی برگرداندهایم و داستان را بهنحوی فارسیسازی کردهایم. داستان «حسنک خوشبخت» یکی از داستانهای این گروه است.
- شخصیتهای بزرگ و تأثیرگذار ایرانی: این داستانها برای ما اهمیت ویژهای دارد، چرا که هدفمان تشویق کودکان به داشتن آرزوهای بزرگ و اهداف بلند است و تلاش و پشتکار برای رسیدن به آنها. در واقع بهتر است بگویم هدف، دور کردن بچهها از شخصیتهای «سیندرلاگونه» و منفعلی است که به سرنوشت اعتقاد دارند و همواره منتظر معجزهای هستند تا شرایط را برایشان عوض کند. در این بخش داستان زندگی زنان و مردان بزرگ ایرانی را بازگو میکنیم که باعث تغییر در زندگی ما شدهاند. نگارشِ این داستانها مستلزم کار پژوهشی و مطالعاتی جدی است. از شخصیتهای معاصر میتوانم داستان زندگی «مریم میرزاخانی» و «توران میرهادی» را نام ببرم. داستان زندگی «ابنسینا» و «امیرکبیر» هم از نمونههای شخصیتهای غیرمعاصرند.
- داستانهای نویسندگان و ناشران دیگر با اجازهٔ رسمی از ناشر: ناشران ایرانی (مثل شهر قلم) و غیرایرانی (پاناما، یانوش). اخیراً آقای مصطفی رحماندوست به ما حق استفاده از چندین کتابشان را دادهاند که بهزودی چند داستان از ایشان را منتشر خواهیم کرد.
علاوه بر نشر شنیداری که توسط شما و همکارانتان تهیه و در وبسایت «آواستان» قرار داده میشود، تصور میکنم شما به فعالیتهای دیگری نظیر نقاشی و کاردستی هم میپردازید که مشارکت بچهها را میطلبد. لطفاً کمی هم دربارهٔ این فعالیتها برایمان بگویید.
نسیم: بله نغمه، نجمه و آزاد برای ما نقاشی میکشند. ما میخواهیم برای هر داستان حتماً نقاشیای هم داشته باشیم. بهغیر از آن، در تابستان ۲۰۱۸ یک مسابقهٔ مجازی نقاشی برای کودکان گذاشتیم. بچهها نقاشی رنگآمیزینشدهٔ یکی از دو داستان «نوازندههای عشقآباد» و «حسنک خوشبخت» را دانلود کردند، آن را رنگآمیزی کردند و برای ما فرستادند. تجربهٔ خیلی لذتبخشی بود. با دریافت هر نقاشی، ما خیلی ذوق میکردیم.
مرال: چند ویدیوی آموزش کاردستی هم اوایل دوران همهگیری تهیه کردیم تا بچهها که باید بیشتر وقتشان را داخل خانه میگذراندند، با چیزهای ساده و دمدستی کاردستی بسازند. یاد بگیرند از ابزارهای ساده استفاده کنند، با خلاقیتشان تغییراتی به کاردستی خود بدهند، برایش کاربردی بیابند و مهارتهای جدید کسب کنند.
نسیم: همان اوایلی که سروکلهٔ کرونا پیدا شده بود، مرال به من گفت که ما باید هر چه زودتر برای بچهها داستانی دربارهٔ کرونا بنویسیم و بخوانیم. من این پیشنهاد مرال را با تیم «آواستان» مطرح کردم و با هم به این نتیجه رسیدیم که اثرگذاری ویدیو بیشتر است.
مرال: چند تا ویدیوی آموزشی در مورد کرونا تهیه کردیم و بازخورد خیلی خوبی از مخاطبان گرفتیم. فرزانهٔ عزیز هم داستان خیلی قشنگی دربارهٔ کرونا و تأثیرش در زندگی شهری نوشت که نکات بسیار مهمی را هم به بچهها آموزش میدهد.
مخاطبان شما بیشتر از چه کشورهایی هستند؟ وبسایت شما دوزبانه است؛ آیا مخاطبان انگلیسیزبانی هم دارید که به شنیدن داستان به زبان فارسی، علاقهمند باشند؟
مرال: چه سؤال خوبی! بیشتر مخاطبان «آواستان»، هم بازدیدکنندگان وبسایت و هم کاربران اپلیکیشن، از ایراناند. حدود چهل درصد مخاطبان از ایراناند، بعد هم بهترتیب از آلمان، آمریکا، کانادا، فرانسه و انگلیس مخاطب داریم. جالب است بدانید که از افغانستان هم مخاطبانی داریم که بسیار باعث خوشحالی ماست. در ایران هم بهترتیب از شهرهای تهران، اصفهان، شیراز و تبریز «آواستان» را دنبال میکنند.
نسیم: ما وبسایت را بهعمد دوزبانه گذاشتیم و این کار خیلی هم وقتگیر است؛ اینکه دو صفحهٔ جداگانه برای هر زبان داشته باشیم. هدفمان آن دسته از پدرومادرهاییاند که فارسی را نمیتوانند بخوانند، ولی حرف میزنند، و میخواهند برای بچهشان کتاب شنیداری فارسی بگذارند. مخاطب انگلیسی یا خارجیزبان تا بهحال نداشتهایم.
مرال: البته برای بچههای دبستانی خارجازکشور که اغلب خواندن و نوشتن فارسی نمیدانند، زبان انگلیسی وبسایت بسیار کارآمد است، چون کودک بدون کمک والدین میتواند قسمت مورد علاقهٔ خود را در سایت دنبال کند.
شما بهتازگی اپلیکیشن «آواستان» را هم راهاندازی کردهاید. چه قابلیتهایی در این اپلیکیشن وجود دارد؟ استقبال مخاطبان از آن چطور بوده است؟
نسیم: اپلیکیشن ما واقعاً فوقالعاده است. فکر میکنم هر کس که یکبار این اپلیکیشن را باز کرده، معتادش شده است. خیلی از وبسایتها که کارشان هم خیلی خوب است، بهخاطر کمبود بودجه یا نیرو امکان تولید اپلیکیشن را ندارند. اینجا هم از دوستمان کمک گرفتیم. حسن، دوستمان، که در نوشتن اپلیکیشن خیلی مهارت دارد، ظرف یکی دو روز این اپلیکیشن را نوشت و گفت: بفرمایید! من فکر میکردم خواب میبینم.
مرال: ماجرای اپلیکیشن خیلی جالب است. وقتی به حسن گفتم که من و نسیم تصمیم داریم که کمکم از وبسایت کوچ کنیم به اپلیکیشن و به راهنماییات نیاز داریم، از من خواست که برایش چند تا فایل صوتی نمونه را بفرستم. دو روز بعد برایم ایمیلی فرستاد که حاوی یک لینک بود. لینک را روی آیپد باز کردم و اپلیکیشن اجرا شد. جادو کرده بود! بلافاصله لینک را برای نسیم فرستادیم و همین شد که میبینید. البته روی اپلیکیشن بسیار گفتوگو کردیم. در مورد تکتک اجزا بارها و بارها حرف زدیم و حسن بارها تغییرات را اعمال کرد. هدف ما برنامهای بود که بچهها بدون کمک بزرگترهایشان بتوانند اجرا کنند و رنگها و طراحی آن با وجود سادگی، چشمگیر و جذاب باشد. حجم برنامه کم باشد و نیاز به اتصال مدام به اینترنت نداشته باشد… خلاصه تا توانستیم اپلیکیشننویسمان را اذیت کردیم.
چه کسانی در تولیدات «آواستان» با شما همکاری دارند؟
نسیم: میدانید کار ما کاری داوطلبانه است. متأسفانه ما چون درآمدی از این کار نداریم، نمیتوانیم به کسی دستمزد بدهیم. خیلی از مؤسسات حرفهای با ما تماس گرفتهاند و پیشنهاد همکاری دادهاند، ولی از آنجایی که ما توان مالیاش را نداریم، متأسفانه این همکاریها تاکنون به جایی نرسیده است. واقعیتش نمیشود هم از یک شخص یا مؤسسهٔ حرفهای انتظار داشت برای ما مجانی کار کند. همکاران ما تا کنون، خانواده و دوستان صمیمیمان بودهاند؛ نغمه، نجمه، فرزانه، گلناز، الهه، آزاد و لیلا. ولی باید بگویم که درِ «آواستان» مسلماً به روی همه باز است و از همینجا از همهٔ آنهایی که همکاریِ حتی داوطلبیشان هم با «آواستان» بهدلیل آنکه سرِ من و مرال شلوغ بوده و متأسفانه تا بهحال به سرانجام نرسیده، خیلی خیلی معذرت میخواهم… لطفاً من را شطرنجی کنید…
مرال: من را هم شطرنجی کنید. اما نسیم را بیشتر! ما گویندههای خیلی خوبی داریم. در مورد نگارش داستان و تولید محتوا هم وضعمان بد نیست. چند ناشر در ایران با ما همکاری کردهاند (مثل شهر قلم). از نویسندگان، آقای مصطفی رحماندوست در نهایت لطف، با ما همکاری کردند و به ما اجازهٔ استفاده از یکی از مجموعه آثارشان را دادند.
آیا شما حامی یا حامیانی هم برای راهاندازی و ادامهٔ این کار فرهنگی داشتهاید؟ علاقهمندان چطور میتوانند به ادامهٔ حیات «آواستان» کمک کنند؟
نسیم: نه، تا امروز حمایتهای مالی فقط بهصورت داوطلبانه بوده است. در روزهای اولِ راهاندازی وبسایت، دو نفر ناشناس برای ما پول کمی به حساب ریختند (هر کدام ۱۰ دلار)، ولی همان هم باعث یک میلیون دلار دلگرمی شد. یک از دوستان خیلی قدیمیِ من، که اسمش روی وبسایت هست، یکباره پول زیادی به حساب ریخت و من را حسابی ذوقزده کرد و باعث شد مقداری از خرجهای اولیه پوشش داده شود. از طرفی فکر کنم اگر ما درآمدی بالای حدود شش هزار یورو در سال داشته باشیم، باید شرکت را به ثبت برسانیم و مالیات بدهیم. ولی خُب، درآمد ما در سال شش یورو هم نیست…
مرال: کاری که الان باید انجام دهیم و من و نسیم هر دو وقت کمی برایش داریم، تبلیغ و جذب مخاطب جدید است. در این زمینه، یکی از مؤسسات غیرانتفاعی دولتی که به مهاجران و پناهجویان خدمات ارائه میکنند، با ما همکاری کردند. مدتی است که با این مؤسسه در ارتباطیم و بنا داریم کارگاهی برگزار کنیم. حمایت، تشویق و دلگرمیشان، خیلی برای من و نسیم مهم بوده است. با آغوش بسیار باز ما را پذیرفتند و بارها با هم جلسه داشتهایم و گفتوگو کردهایم.
دیر یا زود، من و نسیم باید به فکر اسپانسر برای «آواستان» باشیم. چون با افزایش مخاطب، باید امکانات جدید و جذابیتهای بیشتری به داستانها بدهیم. مثلاً بهره بردن از آهنگساز و گروه موسیقی حرفهای، هزینهبر است، گرافیک و تصویرسازی هم همینطور. تاکنون تمام این بخشها را خودمان انجام دادهایم یا دوستان هنرمندمان بدون چشمداشت مالی بخشی از کار را متقبل شدهاند. اما از اینجا بهبعد، بهصورت جدی باید به دنبال حمایت مالی باشیم.
همینطور که نسیم گفت، ما به هر کسی که بخواهد به ما بپیوندد، خوشامد میگوییم و از هرگونه حمایت و همراهی، حتی در حد مشاوره، استقبال میکنیم. بهترین راه برای تماس با ما، ایمیل وبسایت است. روی صفحهٔ اینستاگرام هم میتوانند برای ما پیام بگذارند.
چه برنامههایی برای آینده دارید؟
مرال: «آواستان» یک شرکت کاملاً غیرانتفاعی است. همهٔ کسانی که با جانودل کار میکنند، نهتنها چشمداشت مالی ندارند، بلکه برای انجام کار در زمینههای مختلف از بودجهٔ شخصیشان هم هزینه میکنند. این را گفتم تا به اینجا برسم که برای اجرایی شدن برنامهها، گاهی زمانبندیها درست از آب درنمیآید. کاری که بنا داریم سه ماهه آماده کنیم، گاه شش ماه زمان می برد.
همانطور که گفتیم، اپلیکیشن موبایل آیاواس (iOS) ما در بهار سال گذشته آماده شده و از طریق اپ-استور قابل نصب و اجراست. این اپلیکیشن با استقبال خیلی خوبی مواجه شد و از کشورهای مختلف آن را نصب کردهاند و به داستانها گوش دادهاند و در مواردی به ما بازخورد دادهاند. تهیهٔ اپلیکیشن اندروید برنامهٔ آیندهٔ ماست. چون دوستان بسیار زیادی که مخاطب وبسایت «آواستان» و صفحهٔ اینستاگراماند، از گوشی یا تبلت اندروید استفاده میکنند و در انتظار این اپلیکیشناند.
برای موسیقی با موسیقیدان و آهنگسازی حرفهای صحبت کردهایم. از این بهبعد، نقش موسیقی و افکتهای شنیداری در داستانهایمان پررنگتر خواهد بود.
همانطور که گفتم، آقای مصطفی رحماندوست به ما حق استفاده از کتاب مَثَلهایشان را دادهاند و بنا داریم که بهزودی سه الی چهار مَثَل به مجموعهٔ داستانها اضافه کنیم.
علاوه بر آن، در ماههای گذشته با چند گویندهٔ حرفهای صحبت کردهایم که قرار است چند داستان برایمان بخوانند.
قرار است که چند تا از داستانهای قبلی را با امکانات ضبط بهتر و با موسیقی جدید بازخوانی کنیم.
در مورد اضافه کردن انیمیشن، من و نسیم با هم خیلی صحبت کردهایم. اما از آنجا که انیمیشن بسیار پرهزینه است، آن را در برنامههای بلندمدتمان قرار دادهایم، شاید بعد از جذب حامی مالی.
یک هدفی که همیشه با نسیم دربارهاش صحبت کردهایم، جذب مخاطب فارسیزبان غیرایرانی است. دوست داریم که کودکان افغان و تاجیک هم مخاطب ما باشند و محتوای همخوان با تجربیات فرهنگی آنها تولید کنیم. همانطور که گفتم، در این راستا با یکی از مؤسسات کانادا که به مهاجران و پناهجویان خدمات ارائه می دهد، در حال رایزنی هستیم.
اگر صحبت دیگری دارید، لطفاً بفرمایید.
مرال: من و نسیم بعد از بیست سال همدیگر را پیدا کردهایم و با هم همراه شدهایم. برای هر دوی ما، و بهتر است بگویم برای تیم «آواستان»، این نشر شنیداری تحقق رؤیاهایی است که همیشه داشتهایم. «آواستان» برای ما جایی است که همهٔ آموزهها و تجربههایمان را روی هم میگذاریم تا محصولی مناسب کودکان حاصل شود. مشتاق شنیدن نظرات همه هستیم و از همکاری در هر زمینهای استقبال میکنیم.
نسیم: من میخواهم برای دعوتتان به مصاحبه و توجهتان به کار ما تشکر کنم. و همینطور از همهٔ کوچولوهایی که آنقدر به «آواستان» وفادارند، داستانهای ما را گوش میکنند و با ما از راههای مختلف شنیداری، تصویری و نقاشی ارتباط برقرار میکنند.
مرال: از شما سپاسگزارم که به ما فرصت این گفتوگو را دادید. از تمام همراهانمان که با مهرشان به ما دلگرمی میدهند، متشکرم.